خوی ترکان همه مایل به جفا و ستم است


آزمودیم بسی، ترک وفادار کم است

این بلایی ست نه ترکی ست به دنباله ی چشم


دل ز ما برد و گر جان بجهد مغتنم است

پیش او هم چو منی را چه محل باشد و قدر


خاصه ترکی که چنین معتبر و محتشم است

همچو من صد بکشد طره ی ترکم روزی


آخر آن سرزده زنگی بچگان را چه غم است

گر کند مملکت حسن مسلم چه عجب


ترک را دست ظفر بر عرب و بر عجم است

گر رخ ترک پری چهره موذن بیند


نیمه شب بانگ برآرد که مگر صبحدم است

گر چه هم صحبت عفریت غریب است پری


نسبت ترک و رقیبش به وجود و عدم است

ترک را عادت و خو غارت و قتل است ای یار


هر که با ترک رود ترک سر اول قدم است

راه پیمای نزاری اگرت حج باید


گل ستان حرم و خار مغیلان به هم است